رمان کده

ساخت وبلاگ
بعد از اینکه حمام کردم و لباس پوشیدم گوشی رو برداشتم و به فاطمه زنگ زدم._الو؟خاله سوسکه؟_الو.سلام سوسک کوچولوی خاله_سلام خوبی؟_خوبم مرسی تو خوبی؟_منم خوبم قربانت.چه خبرا؟_خبرها که دست شماست و کار جدیدتون._هیچی بابا فقط خستگی داره._از کارت راضی هستی؟_فعلا که فقط یه روزه رفتم سرکار خوب بود.تا ببینیم._باشه عزیزم موفق باشی من باید برم آقای رضوی صدام میکنه._باشه عزیزم برو تا رئیست بیرونت نکرده.فعلا_بایتلفنو قطع کردم و رفتم تو پذیرایی._مادری؟_تو آشپزخونه ام دخترم.رفتم تو آشپزخونه._مادری؟ من گرسنمه. -بیا دخترم ناهار حاظره میزو بچین. میزو چیدم و شروع کردم به خور رمان کده...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان کده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7houseofnovelsd بازدید : 61 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 16:09

-مادری آروم باشید. این جزئی از نقشه ست. -یعنی چی که جزئی از نقشه ست؟ من که هر چی بهت میگم تو میگی نقشمه. چرا نمیگی نقشت چیه که منم بدونم؟ -نمیشه مادری. شما نگران نباش.اون قاتل باید بمیره. مگه پدر و مادر من چه بدی بهش کرده بودند که اینطوری اونا رو کشت؟ جرمشون چی بود؟ فقط بخاطر اینکه عاشق هم بودند؟ این انصاف نیست. انصاف نیست که چون پریسا عاشق بابا بود ولی بهش نرسید بعد از بیست سال که از ازدواج مامان و بابام میگذشت درست توی روز تولد هیجده سالگی تنها دخترشون اونا رو با بی رحمی به قتل برسونه. نه اصلا انصاف نیست.- خیلی خوب دختر قشنگم خیلی خوب آروم باش.با گفتن این جم رمان کده...ادامه مطلب
ما را در سایت رمان کده دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 7houseofnovelsd بازدید : 72 تاريخ : پنجشنبه 8 مهر 1395 ساعت: 16:09